بدان ای پسر که تباهترین انواع افراط، عشق بود
و از آن، بسی فتنههای سبز و سرخ و نارنجی و قهوهای پدید آید
و آن، صرف همگی همت باشد به طلب یک شخص معین
و اولی آن باشد که همچون ابنای روزگار، صرف همت کند در طلب چند شخص نامعین!
و عوارض این مرض، در غایت ردائت (=فساد) بود
و گاه بود که به حد تلف نفس و هلاکت عاجل و آجل ادا کند.
و در روزگار ما، بیشترین تلفات ازین بابت و ازین ناحیت گزارش شده است
و علاج آن به صرف فکر بود از محبوب، چندانکه طاقت دارد
و جهد فکر کند بر معاشیق دگر که ازین دست فراوان باشند
و اگر طاقت ندارد، رو بر قبله بخوابد و فاتحهای بخواند
و اشتغال به علوم دقیق و صناعات لطیف که به فضل رویّتی مخصوص باشد
و از جملهء صناعات لطیف و لطایف صنایع، اشتغال در بازار ارز و دلار بُوَد، کما ینبغی!
و به مجالست ندمای فاضل و جُلسای صاحب طبع
که خوض ایشان در چیزهایی بود که موجب تذکر خیالات فاسده نشود
و به احتراز از حکایات عشّاق و روایت اشعار ایشان
و از آن جمله است ـ لعنهم الله ـ فیس بوک و وبلاگ و توییتر و گودر و مسنجر
و اگر این معالجت نافع نبیند، سفر دور و اقدام بر کارهای سخت، نافع آید
و سیاحت دبی و بالی و آنتالیا و بریتانی و ایتالی و فرانس و ژاپون، علاج این مرض تواند کرد
و امتناع از طعام و شراب بقدر آنچه قوای بدنی را ضعفی رسد، معیّن باشد بر ازالت این مرض!
و بحمدالله گردش روزگار در زمانه ما، هم برین منهاج است و عنقریب است که این مرض زایل گردد
چندانکه خلق، در اندیشه نان منتآلود و سهام بیسود و یارانه ناموجود، عاشقیت از یاد برده باشند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر