۱۳۸۹ آذر ۲۵, پنجشنبه

طنز : پيامك

از آن روزي پيامك شد پديدار
شده تعطيل ديگر صحبت يار
سه چارسالي ست بين بنده واو
شده ممنوع بالكل بحث و گفتار
صداي او برايم آشنا نيست
اگر صحبت بفرمايد به اصرار
اس ام اس مي دهد خسته نباشي
به وقت شب كه آيم از سر كار
پيامك مي زند از بابت شام
كه املت مي خوري يا مرغ سوخار
وبعد از شام ارسال پيامك
دوباره مي شود اين گونه تكرار:
بيا اي مرد بنشين نزد بنده
بگو آن چه خبرداري از اخبار
خودش مي گويد از آبجي سهيلاش
و من فرياد از دست طلبكار
خريده تازگي نسرين پرايدي
وبا آن مي رود هرروز بازار
تو هم حالا براي من بخر بنز
كه تا نسرين شود از غصه بيمار
فريبا بيني خودرا عمل كرد
شده بيني او مانند منقار
تو هم بيني بنده را عمل كن
مرا راحت كن از اين گنده ادبار
پيامك مي دهم اورا كه اي زن
زخواب خوش بشو يك لحظه بيدار
من يك لا قباي آسمان جـُل
كه دارم غصۀ شاهي و صنار
ندارم طاقت پزهاي عاليت
تو را جان مامانت دست بردار
پيامك هاي چندي رفت و آمد
از او اصرار و از من نيز انكار
و چون ديدم تلاشم بي ثمر شد
زدم در انتها با خشم بسيار
به تندي اين پيامك را كه اي زن
قرار ما دوشنبه ساعت چار
خيابان ارم در محضر پنج
در آن جا منتظر ،مشتاق ديدار


 

۱ نظر:

  1. جناب شنگول خان تو كه شعر ما رو سرقت فرمودي و بيت آخرش هم سانسور كردي بهتر نبود به منبعش اشاره مي كردي آخه سرقت ادبي هم شد كار

    پاسخحذف