۱۳۸۹ دی ۲۳, پنجشنبه

خط پایان: رباعی نویسی جمعی

هر کسی را خط پایانی است. این کلام حکیمانه را خودمان فرموده‌ایم! حالا یکی پای پیاده می‌رود، یکی با ماشین بنز. این دیگر ربطی به من و شما ندارد. وظیفه ما رفتن به سوی خط پایان است. بعضی‌ها میان‌بُر می‌زنند و بعضی‌ها توی خاکی می‌روند. این هم به من و شما ربطی ندارد. عده‌ای معتقدند که لاک‌پشت زودتر از خرگوش به خط پایان می‌رسد. این قصه را آدم‌های تنبل و خپل ساخته‌اند که امیدشان را به آینده از دست ندهند. شما اگر با خرگوش مسابقه می‌دهید، خیلی دل‌تان را به این خوش نکنید که ممکن است وسط راه خوابش ببرد و شما اول شوید. همت‌تان را مضاعف کنید، اما واقع‌بینی را هم از دست ندهید. فی‌المثل خالو راشد سی‌بار متن رباعی‌اش را عوض کرد. اما باز هم ناامید نشد و برای بار سی‌و یکم هم آن را ویرایش کرد و فرستاد. اگر روزی به خط پایان رسیدید، و جام را بالای سر گرفتید و ملت شما را روی دست بردند، خیلی خوشحالی از خودتان در نکنید. همین ملت روزی می‌زنند توی سرتان و تشییع جنازه باشکوهی برایتان برگزار می‌کنند. شواهد و نظایر فراوان است و احتیاج به اقامه برهان نیست. فلذا!

..

 

آن روز که نوبت به گدایان برسد              یک لقمه به سختی به خدایان برسد

دست همه از مدال کوتاه شود               پای شل اگر به خط پایان برسد

::

 

خواهی به جوایز فراوان برسی           باید بدوی به خط پایان برسی

خرگوشک نازنین! ولی شک دارم       حتی به هویج لاک‌پشتان برسی

::

 

خواهی که اگر نعمت شایان برسد     دست تو به دامن خدایان برسد

هر روز تو همتت مضاعف گردان         تا دولت او به خط پایان برسد

..

چشمان تو شور خط پایان دارد           معنای عبور خط پایان دارد

ما ذیل نگاه دوست قمسور شدیم      هیهات که زور خط پایان دارد؟

::

 

چون تشنه شدی، لبی به باران برسان    خود را به پری‌رخان لبنان برسان

من بی تو نمی‌رسم به مقصود، لذا         لطفاً تو مرا به خط پایان برسان

::

 

هم جای فقیر و هم بزرگان آنجاست    هم لحظه راحت شدن جان‌ آنجاست

::

 

آزرده شد از کژدم غربت جانم     چل سال گذشت تا که در زندانم

من مُرده به دنیای شما آمده‌ام    از اول عمر در خط پایانم

::

 

می‌خواست به منتهای ایمان برسد    کز پرتو آن به تکه‌ای نان برسد

در اول راه، عین چارلی چاپلین          می‌خواست فقط به خط پایان برسد

::

 

مکری که به فکر بکر انسان برسد     هیهات اگر به ذهن شیطان برسد

هرکس که در آغاز پر از نیرنگ است   پیش از همه او به خط پایان برسد

::

گفتی که به‌هم من تو خندان نرسیم    از یزد گذشته و به کرمان نرسیم

تو دست مرا بگیر و من پای ترا           تا هیچ زمان به خط پایان نرسیم!

::

 

چشمان تو ابتداي ايمان من است     ساز نفست ادامه جان من است

اخم تو برابر است با سكته عشق     قهر تو عبور از خط پايان من است

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر